این مقاله توسط بن تاب نوشته، با ترجمه نازنین قاری چاپ شده در مجلۀ نیویورکر ۲۰۱۹ برندۀ جایزۀ پولیتزر در بخش بهترین نوشتۀ بلند سال ۲۰۲۰ شده است. بخشی از متن مقاله وود دومین فرزند خانواده بود و دو برادر داشت. وقتی سه سالش بود، پدرش در یک سانحه هوایی کشته شد. بعد از مرگ پدر، مادرش او و برادرانش را به شهر جنگلی مولالا در ایالات اورگان برد؛ شـهری کــه در نزدیکی پورتلند قرار داشت. آنها یکشــنبهها به کلیسای پروتســتانها میرفتند و سخنرانیهای پت رابرتسون مبلغ مذهبی و جمهوریخواه مشهور را در تلویزیون کلیسا تماشا میکردند. استیو، بعـد از پایان دبیرستان در ۱۹۹۹، در یک کارخانۀ چوببری مشـغول به کار شد. مدیر کارخانه فردی سـختگیر بود کـه اهمیتی به حقوق کارگران نمیداد و از هر فرصتی برای زورگویی و سوءاستفاده از آنها بهره میبرد. علاوه بر این، محیط کار برای کارگران چندان ایمن نبود و چندین نفر از آنها در حین کار انگشتهایشـان را از دست داده بودند. وود فقط چند ماه در این کارخانه دوام آورد و پس از آن برای عضویت در گارد ملی ایالات اورگان ثبتنام کرد. آرمان او خدمت به وطن و آرزویش ساختن یک زندگی منظم، هدفمند و ارزشمند بود. اتفاقات یازدهم ســپتامبر ۲۰۰۱ حس میهنپرستی وود را به شـدت تحت تأثیر قـرار داد. او صبح روزی که بزرگترین و ترسناکترین حملۀ تروریســتی در تاریخ آمریکا اتفاق افتاد را با چـرت زدن روی کاناپه گذرانده بود. چند روزی از جراحی لوزهاش میگذشت و به خاطر مصرف داروهای مسکن، گیج و خوابآلود بود. وقتی هوشیاریاش بازگشت و در جریان اتفاقات قرار گرفت، به شدت عصبانی شد و مشـتاقانه انتظار میکشـید دولت آمریکا از عاملان این جنایت وحشتناک انتقام بگیرد. دشـمنی خاصی با مسلمانان نداشــت، ولی از کودکی همیشه از مادرش شنیده بود: «هر عقیده و آیینی خارج از آموزههای مسیحی قطعاً شیطانی است.» بگوید خلاصه میشد. تفاوتهای نگرش سیاسـی وود در هر آنچه فاکس نیوز بین یک هندو، یک سـیک و یک مسـلمان را نمیدانست و تا آن زمان هیچکدام را از نزدیک ندیده بود. وود، بعد از گذراندن یک دورۀ آموزش نظامی، در گوانتانامو مشغول به کار شد. مقامات زندان، پیش از شـروع اولین نوبت کاریاش به عنوان نگهبان سلول اکو، از او خواسـتند داخل زندان از اسم مسـتعار استفاده کند و اسم واقعی چاپ شده روی یونیفرمش را با نوار چسـب بپوشاند. در این صورت، حتی اگر زندانی شمارۀ ۷۶۰ بــا وجود تدابیر شـدید امنیتی موفق به ارسـال پیامی به خـارج از زندان میشـد، همرزمان او در القاعده نمیتوانسـتند اقدامی علیـه نگهبانان زندان و خانوادههایشان انجام دهند. وود ۲۳ ساله به تازگی فهمیده بود اولین فرزندش در راه است. بنابراین نباید کار اشــتباهی از او سر میزد. با اینکه زندانی شمارۀ ۷۶۰ حتی داخل سلولش هم به دســتبند و پابند وصل بود، هیچکدام از نگهبانها به تنهایی وارد سلول نمیشدند و قبل از ورود، صورتهایشان را با ماسک میپوشاندند. استیو به خودش میبالید که نگهبان خطرناکترین زندانی دنیاســت. احساس میکرد با انجام این مأموریت مهم، خدمت بزرگی به میهنش خواهد کرد. فضای سلول اکو از دو قســمت تشکیل میشـد که یک در آنها را از هم جدا میکرد: یک طرف، محل نگهداری زندانی و طرف دوم، جایگاه نگهبان سلول بود. برای مطالعه بیشتر لطفا به فایل کتاب مراجعه کنید.